مسائل پزشکی | زناشویی | اخبار پزشکی | داروها | روانشناسی|زیبایی, پوست, مو| طب سنتی و گیاهان دارویی

۸ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

۵ عامل اصلی ایجاد احساسات منفی

۵ عامل اصلی ایجاد احساسات منفی 

هر کسی خواهانِ خوشحالی و احساس رضایتمندی است. پس چرا این همه آدم، با خواست خود، «در ناامیدی محض» زندگی می‌کنند؟

باشگاه خبرنگاران: هر کسی خواهانِ خوشحالی و احساس رضایتمندی است. هر فردی دوست دارد که لذت، رضایتمندی، روابط شاد و آرامش ذهن را تجربه کند. پس چرا این همه آدم، با خواست خود، «در ناامیدی محض» زندگی می‌کنند؟

کودکان به‌دلیل سرزنش‌های مخرب و کمبود محبت در دوران کودکی، از همان سنین اولیه، احساسات منفی را در خود پرورش می‌دهند. وقتی بالغ‌تر می‌شوند، این احساسات شدید‌تر می‌شود و انواع احساسات منفی بیشتری را تولید می‌کند.

عمده‌ترین احساسات منفی‌ای که افراد تجربه می‌کنند عبارتند از: ترس، تردید، نگرانی، غبطه، حسادت، خشم، بی‌لیاقتی و احساس عدم کفایت هنگام مقایسه با دیگران. وقتی کودکی مدام مورد‌ سرزنش قرار می‌گیرد در وی ترس، شک و نگرانی ایجاد می‌شود. حتی زمانی که کودک کارهای ارزشمند انجام می‌دهد، باز والدینش خشنود نمی‌‌شوند.

در اغلب خانواده‌ها، والدین به‌ندرت محبت یا تایید خود را ابراز می‌کنند و یا به‌ محض اینکه حس کنند کودک در خشنود کردن‌شان کوتاهی می‌کند، عشق و تاییدشان را از او دریغ می‌کنند.

احساسات، ارزیابی‌ را مغشوش می‌کند

احساسات، به‌خصوص احساسات منفی، ارزیابی را مغشوش می‌کند. فرد گرفتار در احساسات منفی، قادر نیست واضح و منطقی فکر کند. هرچه احساس منفی شدیدتر باشد، شخص بیشتر از واقعیت دور می‌شود و در استدلال‌‌‌کردن ناتوان‌تر می‌شود. در این حالت گفتار و رفتار شخص، اغلب غیرقابل‌توجیه و زیان‌آور است.

ریشه‌های احساسات منفی

پنج عامل اصلی، باعث می‌شود مردم در خود احساسات منفی به‌وجود بیاورند و در آن وضعیت بمانند. این‌ها جزو بدترین قورباغه‌هایی هستند که در اعماق مرداب احساسات شنا می‌کنند. این پنج عامل: توجیه کردن، درگیر شرایط شدن، حساسیت شدید، قضاوت کردن و خودفریبی است. برای رهایی از احساسات منفی باید بفهمیدکه این احساسات از کجا می‌آیند، تا بتوانید از شرشان خلاص شوید یا از همان ابتدا مانع به‌وجود آمدنشان شوید.

توجیه کردن

با توجیه و عذر آوردن، از منفی بودن خود دفاع می‌کنید و به خود حق می‌دهید که عصبانی باشید. احساسات منفی تنها زمانی به‌وجود می‌آیند که شما به خود حق می‌دهید که این احساسات را برای خود و دیگران به‌وجود بیاورید.

وقتی در‌مورد وضعیت ناگوار خاصی بحث می‌کنید، با ارائه دلایل مختلف، مشغول توجیه احساسات منفی‌تان می‌شوید. اغلب حین رانندگی با خودتان حرف می‌زنید؛ خودتان را توجیه می‌کنید و به محکوم کردن افرادی که در آنجا نیستند می‌پردازید. توجیه کردن، شب‌ها شما را بیدار نگه‌ می‌دارد.

هرچه بیشتر خود را توجیه و متقاعد می‌کنید که طرف مقابل «بد» است و شما پاک و بی‌گناهید و حق دارید اینگونه احساس کنید، عصبانی‌تر‌ و سرخورده‌تر می‌شوید.

البته شاید موقعیتی ایجاد شده باشد که ناحق است و باعث آزردگی یا عصبانیت شما شده، اما تنها کسی که می‌تواند احساسی را به آن تجربه گره بزند، خودتان هستید. شما می‌توانید انتخاب کنید که احساس بدتان را نگه دارید یا آنرا رها کنید.

برخود گرفتن

برخود گرفتن، دومین عامل لازم برای داشتن احساسات منفی است. به‌ این‌ معنی که از موارد برداشت شخصی می‌کنید. اتفاقات را به‌عنوان حمله‌ای به شخص خودتان تفسیر می‌کنید.

اگر شرایط ناگوار را حمل بر خودتان ندانید، نمی‌توانید احساساتی چه منفی، چه مثبت، در مورد آن شرایط بروز دهید. اگر در روزنامه بخوانید که هزاران نفر (مرد، زن و کودک) در اثر سِیلی در شمال چین غرق شده‌اند، اندکی احساس تاسف خواهید کرد ولی باز بدون احساس خیلی خاصی به خواندن عناوین بعدی مشغول خواهید شد.

چون هیچ‌کدام از آن غرق‌شد‌گان را نمی‌شناسید و حتی آن منطقه را خوب نمی‌شناسید. شما در موقعیت این تراژدی قرار نمی‌گیرید. در نتیجه شما هیچ احساس منفی درباره آن تجربه نمی‌کنید.

این بدین معنا نیست که نمی‌توانید درباره اتفاقاتی که برای دیگران می‌افتد، احساس دلسوزی داشته باشید، موضوع آن است که احساس‌تان درگیر نمی‌شود. به‌عنوان مثال، اگر همکاری به‌دلیل مشکلات شخصی نمی‌تواند وظایفش را خوب انجام دهد، برایش متاسف می‌شوید ولی این دلیل نمی‌شود که مسئولیت‌هایش را قبول کنید. داشتن حد و مرزهای سالمِ احساسی، به‌خصوص در محیط کار ضروری است. می‌توانید بدون درگیر شدن با احساسات فرد دیگر، همچنان غم‌خوار او باشید.

حساسیت شدید

سومین عامل احساسات منفی، داشتن حساسیت شدید به تفکرات، عقاید یا دیدگاه‌های دیگران نسبت به خودتان است. همانطور که اشاره شد، افرادی که با سرزنش‌های شدید و کمبود محبت بزرگ شده‌اند، احساس حقارت و بی‌کفایتی می‌کنند. این احساسات به‌صورت نگرانی در مورد عمل، عکس‌العمل و رفتار دیگران بروز می‌کند.

پیتر اُسپِنسکی در کتاب «در جستجوی معجزه» از این فرایند با عنوان «تصورات درونی»، حساسیت شدید در نحوه رفتارتان با دیگران، یا حتی ناراحتی و افسردگی به این خاطر‌که «تصور می‌کنید» طرف مقابل در مورد شما منفی فکر می‌کند، یاد کرده است.

یک صحبت مثبت یا نظر تاییدکننده از طرف دیگران، می‌تواند در شما اعتماد‌به‌نفس ایجاد کند و یک نظر منفی شما را در هم می‌شکند. افرادی که بیش از حد حساس هستند، اغلب رد شدن‌ها و مذمت‌هایی را می‌بینند که وجود خارجی ندارند. در شرایط حاد، افراد فوق‌حساس نمی‌توانند بدون تایید دیگران تصمیم بگیرند و قدم از قدم بردارند.

قضاوت کردن

چهارمین دلیل احساسات منفی، قضاوت‌ کردن یا تمایل به ارزیابی منفی دیگران است. وقتی دیگران را قضاوت کنید، همواره آن‌ها را مقصر خواهید دانست. مقصر دانستن دیگران، توجیهی برای عصبانیت، تنفر و احساسات منفی‌ شما نسبت به آن‌ها می‌شود.

در انجیل متی ۱:۷ آمده است: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود». با قضاوت دیگران، برای خود احساسات منفی و ناراحتی ایجاد می‌کنید. از هر میزانی که برای سنجش دیگران استفاده کنید برای قضاوت خودتان به‌کار خواهد رفت. وقتی در‌مورد دیگران قضاوت می‌کنید، خود را در وضعیت بالاتری نسبت به آنها قرار می‌دهید، آنها را پایین‌تر از خودتان می‌بینید، که این عمل اغلب باعث برانگیختن واکنش‌های منفی دیگران می‌شود.

اگر طرف مقابل را داوری نکنید، نمی‌توانید از آن شخص عصبانی شوید. فقط هنگامی می‌توانید عصبانی‌ شوید که برای ‌خودتان توجیه کنید که طرف مقابل کاری کرده یا حرفی زده (یا نتوانسته کاری را درست انجام بدهد)، که باعث آسیب شما شده است.

برای حذف قضاوت از زندگی خود، از هم‌اکنون تصمیم بگیرید دیگران را در هیچ موردی قضاوت نکنید. انجام اینکار در ابتدا بسیار مشکل است، اما با تمرین راحت‌تر خواهد شد. فقط به خودتان یادآوری کنید که همه مردم مستحق زندگی با روش و منش خودشان هستند.

خود فریبی

خودفریبی، یعنی با یک توضیح قابل‌قبول اجتماعی بخواهید روی یک رفتار غیرقابل‌قبول سرپوش قرار دهید و آن‌را با دلیل موجه بدانید. جان آساراف این‌ها را «دروغ‌های منطقی» می‌خواند.

اغلب مردم به‌‌دلیل عزت‌نفس پایین و شخصیت ضعیف، نمی‌توانند اقرار کنند کاری که کرده‌اند یا حرفی که زده‌اند نادرست و غیرمنطقی است. حتی بدترین مجرمان، احساس می‌کنند که بی‌گناه‌ هستند و صرفا قربانی‌ کسی، چیزی و یا جامعه شده‌اند. آنها سعی دارند رفتارشان را منطقی جلوه دهند.

پیتر اوسپنسکی، توضیح می‌دهد که تقریبا همه تلخ‌کامی‌ها ناشی از «ابراز احساسات منفی» است. صحبت مدام در مورد شرایط منفی و احیای آنها، احساسات منفی را زنده و روبه‌رشد نگه می‌دارد. از این‌رو، احساسات منفی‌ مانند آتش‌سوزی در یک بوته‌زار است که با جرقه کوچکی شروع می‌شود و به‌سرعت پخش می‌شود و غیر‌قابل‌کنترل می‌شود.

اما اگر جرقه روی بوته‌ای خشک بیافتد و فورا خاموشش کنید، هیچ آتش‌سوزی اتفاق نمی‌افتد. همینطور اگر احساسات منفی را در لحظه‌ شروع، متوقف کنید، مانند همان آتش کوچک، به‌سرعت خاموش ‌می‌شود و هیچ خسارت و خرابی به‌بار نمی‌آورد.

عصبانیت: اصلی‌ترین احساس منفی

دیر یا زود، همه‌ احساسات منفی به یک احساس منتهی می‌شوند: «عصبانیت». نهایت احساس منفی، عصبانیت است. سرانجام ترس‌، تردید، حسادت، غبطه و تنفر به عصبانیت تبدیل می‌شود. این عصبانیت یا به درونتان جاری می‌شود و جسم و روح شما را بیمار می‌کند یا به بیرون جاری می‌شود که باعث سستی و خراب شدن روابط‌ شما با دیگران می‌شود.

تمام افراد ناکام، عصبانی هستند. افسردگی عصبانیتی است که به درون جاری شده و به‌دلیل عدم‌توانایی شخص در بیان راحت و صادقانه احساسات به‌وجود می‌آید. این حالت، اغلب با احساس عزت‌نفس پایین و ناامیدی شروع می‌شود.

خشم نوعی عصبانیت است که به بیرون جاری می‌شود و به‌صورت درگیری لفظی یا فیزیکی با افراد دیگر برای کاری که انجام داده‌اند یا انجام نداده‌اند بروز می‌کند.

هدف اصلی مشاوره‌های روانشناسی، کمک به افراد برای تجزیه و تحلیل و درک تجربه‌های گذشته است تا احساسات منفی‌ بازدارنده را رها کنند. اغلب افراد هنگام تلاش برای درک علت عصبانیت، کشف می‌کنند که این عصبانیت‌ها از آزردگی ناشی شده‌اند. آنها وقتی قبول کنند که حرف یا رفتار دیگران باعث شده فکر کنند که آزرده شده‌اند، رها کردن عاملی که خشم را زنده نگه داشته و تغذیه می‌کند آسان‌تر می‌شود.

ریشه‌ عصبانیت

علت اصلی عصبانیت این احساس است که کسی به‌ما حمله کرده، آسیب رسانده، سواستفاده کرده یا حرص ما را در‌آورده است. عصبانیت، همیشه ریشه در حالت تدافعی دارد. هم عصبانیت و هم ترس، باعث عقب‌نشینی شخص برای حفاظت از خود یا حمله به طرف مهاجم می‌شود.

یکی از بدترین جنبه‌های عصبانیت این است که هرچه آنرا بیشتر بروز دهیم، شبیه آتشی غیرقابل‌کنترل، بیشتر می‌شود. واقعیت این است که هرچه عصبانی‌تر شویم، بیشتر آسیب می‌بینیم.

ابراز خشم، خیلی زود تبدیل به عادت می‌شود. شخص ناخشنود به‌جایی می‌رسد که کوچکترین مورد، باعث انفجار عصبانیتش می‌شود. او اغلب زندگی را با عصبانیت می‌گذراند. پس از مدتی این احساسات و ابراز عصبانیت، تبدیل به شیوه معمول تفکر و احساس می‌شود و عادی به‌نظر می‌رسد.

دلیل ماندن در وضعیت عصبانی این است که شخص، نیاز دارد کسی آسیب وارده را تایید و نارحتی‌اش را درک‌ کند. وقتی پای صحبت فردی می‌نشینید که درباره عامل عصبانیت و ناراحتی‌اش حرف می‌زند، شاید بهترین کار گفتن این حرف باشد «من کاملا می‌فهمم چه احساسی دارید، اگر من هم در شرایط شما بودم، چنین احساسی داشتم». ابراز همدردی یکی از سریعترین راه‌ها برای فرونشاندن عصبانیت است. زمانی‌که افراد حس می‌کنند ناراحتی‌شان توسط فرد دیگر درک می‌شود، بهبود آغاز می‌شود.

محوریت سرزنش

ریشه‌‌ عصبانیت ملامت‌ کردن است. سرزنش خود یا دیگران برای کاری که انجام شده یا انجام ‌نشده باعث تولید احساسات منفی می‌شود.

در حقیقت، نمی‌توان احساسی منفی را برای مدتی طولانی حفظ کرد، مگر این‌که بتوانید فرد یا چیزی را مقصر عصبانیت خود بدانید. درست همانند خاموش کردن یک چراغ، لحظه‌ای که دست از ملامت بردارید، احساس منفی بی‌درنگ متوقف می‌شود.

پادزهر احساسات منفی آنقدر ساده و موثر است که انکارناپذیر است. افرادی که سال‌ها منفی، عصبانی و ناکام بوده‌اند، می‌توانند احساسات منفی خود را به‌صورت آنی با تصمیمی ساده و قدرتمند از بین ببرند: تصمیم به پذیرفتن مسئولیت.

شما مسئول هستید

از آنجایی که همه احساسات منفی، ریشه در ملامت و سرزنش دارند، راه‌حل ساده است: به‌جای ملامت دیگران، مسئولیت شرایط را بپذیرید. وقتی مسئولیت کامل شرایط را می‌پذیرید، همانند ترمز کردن، احساسات منفی‌ متوقف می‌شود. غیرممکن است که مسئولیت وضعیتی را بپذیرید و از آن شرایط عصبانی و ناراحت باشید. قبول مسئولیت، همه احساسات منفی مربوط به یک وضعیت/شخص را از بین می‌برد و کنترل احساسات‌ را دوباره به‌شما برمی‌گرداند.

از این به‌بعد، هروقت اوضاع باب‌میل پیش نرفت، بی‌وقفه با خود عبارت «من مسئول هستم» را تکرار کنید و احساسات منفی را در نطفه خفه کنید.

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راه‌های پیشگیری از پرخاشگری زوجین

راه‌های پیشگیری از پرخاشگری زوجین 

در کنار مشکلات متعددی که ممکن است زوج‌‌ها به نوعی با آنها دست به گریبان باشند، یکی از مشکلات پرخاشگری کلامی است.

سلامت نیوز: دکتر علی باغبانیان در تعریف پرخاشگری کلامی به سلامانه گفت: «در کتاب روانشناسی هیلگارد، پرخاشگری به عنوان رفتاری تعریف شده که به قصد صدمه رساندن جسمی یا زبانی به فردی دیگر یا نابود کردن دارایی دیگران صورت می‌گیرد و در کتاب روان‌پزشکی «کاپلان و سدوک» نیز بسیاری از رفتارها با اینکه منجر به آسیب جسمی نمی‌شوند ولی پرخاشگرانه محسوب شده‌اند که از جمله آنها می‌توان به پرخاشگری کلامی، اعمال زور، مچ‌گیری، ارعاب، سبک‌های مدیریتی اشاره کرد که به پیامدهای روان‌شناختی زیانباری برای دیگران منجر می‌شوند.»

وی در ادامه با بیان اینکه پرخاشگری به دو شکل فیزیکی و کلامی صورت می‌گیرد گفت: «زوجینی که در رابطه با یکدیگر دچار پرخاشگری کلامی هستند در حقیقت به دلیل ضعف در روابط و با بیان برخی الفاظ و جملات درصدد تخریب طرف مقابل هستند که معمولا با فحاشی، کنایه‌گویی و زخم زبان زدن یا متلک‌گویی و سخره‌گویی سعی در آزار و اذیت طرف مقابل دارند غافل از اینکه ادامه چنین روندی باعث تحقیر شخصیتی و ایجاد عامل زمینه‌ای برای اختلالات روانپزشکی می‌شود.»

این روانپزشک با هشدار اینکه بیشترین پیامدهای منفی پرخاشگری کلامی با اختلالات روانی همراه است، توضیح داد: «زوجینی که سعی در بهبود روابط و آموختن مهارت‌های صحیح ارتباطی و کلامی ندارند باید بدانند اضطراب، ابتلا به بیماری‌های جسمی، افسردگی و… می‌تواند در کمین آنها باشد.»

در این بین شاید به نظر برسد با توجه به جنسیت زنان، پرخاشگری کلامی در آنها شایع‌تر باشد ولی دکتر علی باغبانیان، روانپزشک در این‌باره گفت: «طبق آخرین آمار ارائه‌شده در سمیناری در مشهد، در مقایسه جنسیتی مشخص شد پرخاشگری فیزیکی و کلامی به‌طور نسبی در آقایان بیشتر مشاهده می‌شود. البته هر چند نباید این مساله را هم نادیده گرفت که اگرچه پرخاشگری فیزیکی مختص آقایان است ولی در زنان نیز شاهد پرخاشگری کلامی هستیم.»

به گفته این استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران زوجینی که در چنین شرایطی هستند و از این موضوع هم گله‌مندند که هر چه با همسرشان صحبت می‌کنند او اصلا اهمیتی نمی‌دهد و در نهایت روزبه‌روز غمگین‌ و افسرده می‌شوند، این احساس درماندگی و غمگینی آنها می‌تواند از عوارض پرخاشگری کلامی باشد.

باغبانیان در ادامه گفت‌وگو با تاکید بر اینکه برای مهار این رفتار، باید مشخص شود چه عاملی باعث خشم و پرخاشگری کلامی طرف مقابل می‌شود، خاطرنشان کرد: «از نظر مسائل روانشناختی شاید بروز پرخاشگری کلامی به دلیل وجود مشکلاتی باشد که مرد در بیرون از محیط خانه آنها را تجربه می‌کند و با ازدیاد این مشکلات و به نوعی عدم توانایی در حل و فصل آنها و درگیری ذهنی بار اضافی این مشکلات به صورت تلنگری در محیط خانه با کوچکترین حرف و… تظاهر پیدا می‌کند و فرد شروع به پرخاشگری کلامی می‌کند. از این رو توصیه می‌شود شرایط را بررسی کنید و عامل عصبانیت و پرخاشگری کلامی همسرشان را بیابید و سعی در رفع آن داشته باشید.»

این روانپزشک مراجعه به مشاور خانواده را گامی مثبت در بهبود شرایط دانست و گفت: «در ضمن نباید فراموش کرد که بهترین کار در زمانی که فرد پرخاشگری کلامی می‌کند، سکوت است. در این شرایط باید کمی صبور بود و به یاد داشت بحث هیچ فایده‌ای ندارد و فقط شرایط را بدتر می‌کند و به اصطلاح عامیانه بیان کوچک‌ترین حرفی، بهانه‌ای است تا بیش از این به پرخاشگری کلامی ادامه دهد و حرف‌هایی را به زبان بیاورد که باعث ناراحتی و رنجش خاطر بیشتر شریک زندگی شود.»

باغبانیان در نهایت عنوان کرد: «به تدریج با سکوت طرف مقابل، فرد اوایل برای مدت طولانی به پرخاشگری کلامی خود ادامه می‌دهد اما به مرور به دلیل بی‌توجهی و عدم دریافت پاسخ، از مدت زمان آن کاسته می‌شود. در ضمن می‌توان چند روز بعد دلیل پرخاشگری فرد را پرسید و اگر باز هم می‌بینید که در این شرایط همسرتان همچنان از کوره در می‌رود و شروع به بدکلامی می‌کند ترک محیط و مراجعه به مشاور در اولین فرصت بسیار موثر خواهد بود.»

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تاثیرات مطالعه بر مشکلات روحی و روانی

تاثیرات مطالعه بر مشکلات روحی و روانی

images.jpg7896

مطالعه کردن چه فواید و خواصی برای  بدن انسان می تواند داشته باشد و روی روحیات و خلقیات فردی چه میزان تاثیر می تواند بگذارد!

 مطالعه برای سلامتی خوب است؛ اثرات مفیدش را هم می‌توان در بهبود رابطه با دیگران، کاهش علایم افسردگی، کاهش خطر زوال عقل و در کل، بالا رفتن سلامتی و خوشبختی دید.

 یک گروه خیریه به نام «آژانس مطالعه» که کارش تشویق مردم برای مطالعه بیش تر است، بعد از پژوهش در 51 تحقیق و گزارش که در 10 سال گذشته تهیه شده بودند، به این نتیجه رسید که مطالعه غیر آکادمیک که فقط برای لذت بردن باشد،‌ رابطه والدین و بچه‌ها را بهبود می‌بخشد،‌ اعتماد به نفس را بالا می‌برد، اضطراب و استرس را پایین می‌آورد و هم چنین درک انسان از فرهنگ‌های دیگر را نیز افزایش می‌دهد.

اما خیلی از مردم، مطالعه برای لذت را در برنامه روزمره‌شان ندارند. برای نمونه، در بریتانیا اغلب کودکان هر روز کتاب نمی‌خوانند و تقریباً یک سوم بزرگسالان هم برای لذت بردن، سراغ کتاب نمی‌روند. هم چنین، درصد کودکانی که کتاب خواندن را دوست دارند، در انگلیس 26 درصد است که پایین تر از میانگین جهانی 28 درصد قرار می‌گیرد و 20 درصد کمتر از پرتغال است

 سایت «ایندپندنت»،

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

با رنگ آمیزی درمانی آشنا شوید

با رنگ آمیزی درمانی آشنا شوید

 color_TME_fa_rszd

 درباره تکنیک رنگ آمیزی درمانی چه میزان اطلاع دارید و از فواید روانی آن چه میزان اطلاعات دارید !

رنگ‌آمیزی درمانی روشی است که یک آموزگار امریکایی مبتلا به فشار خون برای درمان خود انتخاب کرد و نتیجه بخش بود. این روزها کتاب‌های درمانی رنگ‌آمیزی برای بزرگسالان مبتلا به اضطراب، فروش قابل توجهی را به خود اختصاص داده و در فهرست کتاب‌های برتر سایت‌های آنلاین در ردیف نخستین‌ها جای گرفته است.ابرا دتون آموزگار 52 ساله اهل اوهایو، که به علت فشار خون بالا و اضطراب شدید به پزشک مراجعه کرده بود ، یکی از مخاطبان پرطرفدار کتاب‌های رنگ آمیزی بوده و ادعا می‌کند با کمک این روش موفق شده است میزان فشار خون خود را به 84/12 برساند.

متخصص از من خواست تا سبک زندگی جدیدم را که منجر به کاهش تنش‌ها و پایین آمدن فشار خون شده بود برای او توضیح دهم. او از من پرسید، برنامه ات چه بود و من پاسخ دادم، پیاده روی و رنگ آمیزی کتاب‌های نقاشی، فکر می‌کنم این دو سرگرمی لذتبخش تأثیر فراوانی در کاهش اضطراب من داشته است. ابرا دتون ادامه می‌دهد، نقاشی این کتاب‌ها و رنگ‌آمیزی طرح‌ها به من آرامش می‌دهد و تمرکزم را بالا برده است.

این سرگرمی که معمولاً در شب به آن می‌پردازم، اجازه نمی‌دهد، افکار تنش زا فرصتی برای ورود به ذهنم پیدا کنند و مدتی است، خواب راحتی را تجربه می‌کنم. خواب راحت شبانه در آغاز یک روز کاری پر نشاط هم نقش دارد.

دیگر سر و کله زدن با دانش‌آموزان بازیگوش، استرس آور نیست، صبور‌تر شده‌ام و با انگیزه بهتری فعالیت می‌کنم.یکی از ناشران کتاب‌های رنگ آمیزی بزرگسالان معتقد است، کتاب‌هایی که کمتر از یک سال است به بازار آمده و طرفداران زیادی پیدا کرده‌اند، با هدف کاهش استرس و شناختن عواطف درونی، طراحی شده‌اند.

تحقیقات نشان می‌دهد رنگ آمیزی طرح‌های سازگار با خلقیات افراد، امکان ذهن آگاهی و تمر کز بیشتر را فراهم کرده و به افراد کمک می‌کند تا با اضطراب و آثار به جامانده از سوانح تلخ گذشته کنار بیایند. وی ادامه می‌دهد این کتاب‌ها هدف درمانی داشته و تحت نظر متخصصان و محققان آگاه در حوزه‌های اعصاب و روان شناسی تألیف شده‌اند.

دکتر کتی مالچیودی – هنر درمانگر و نویسنده – کتاب‌های رنگ آمیزی را جدیدترین سلاح برای مبارزه با اضطراب معرفی کرده و معتقد است، اثر بخشی رنگ آمیزی طرح‌های موجود در این کتاب‌ها به اندازه تأثیری که تکنیک‌های مدیتیشن و یوگا بر روان افراد بر جای می‌گذارد، اعلام شده است و قدرت خلاقیت را ارتقا می‌بخشد.

این هنر درمانگر اضافه می‌کند، در سال‌های اخیر تحقیقات متعددی مبنی بر تأثیر درگیر شدن در فعالیت‌های هنری و کاهش احتمال ابتلا به اختلالات روانی ، انجام گرفته است. با این حال برخی محققان تأثیراتی را که خلق هنر بر روان افراد برجای می‌گذارد، مؤثر‌تر می‌دانند. دکتر شنن بنت، روان شناس و محقق دانشگاه نیویورک می‌گوید، انجام یک فعالیت هنری که به خلق یک اثر منجر شود، به مراتب تأثیر‌گذار‌تر خواهد بود.

برای نمونه نواختن ساز در کاهش عوارض ناشی از ابتلا به اختلالات روانی مؤثر‌تر از گوش دادن به موسیقی است، بنابراین توصیه می‌شود تکنیک‌هایی که به بهره‌مند شدن از توانایی‌های فکری و خلاقیت افراد کمک می‌کند در بازنویسی این کتاب‌ها مورد استفاده قرار بگیرد و یادگیری مهارت‌های هنری به بیماران اضطرابی توصیه شود.

این محقق معتقد است، اثر بخشی چنین تکنیک‌هایی به ارتباط گرفتن بیمار با کارهای هنری نیز ارتباط دارد، احساس امنیت و فراغ خاطری که افراد از هنر رنگ آمیزی کسب می‌کنند بسته به بیماری و شخصیت آنها متفاوت بود و ممکن است این روش در تمام متقاضیان، نتیجه یکسان حاصل نکند.

پاولا منگ، بیمار 38 ساله، مبتلا به صرع گیجگاهی سه ماه است که روزانه از کتاب‌های درمانی رنگ آمیزی بزرگسالان برای آرام شدن استفاده می‌کند و می‌گوید روحیه من با هنر سازگار است و این روش درمانی اثر بخش بوده است، بیماری صرع آرامش مرا تا حدودی مختل کرده است و من با انجام فعالیت‌های هنری اجازه نمی‌دهم تا نبض زندگی از تپش بیفتد.

روزنامه ایران

 

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بی میلی دختران جوان به ازدواج

بی میلی دختران جوان به ازدواج

 17oubv57a2wizjpg

 چرا اکثر دختران میلی به ازدواج و تشکیل خانواده ندارند و مهمترین علت استقبال نکردن آنان چچیست؟

 من الان به عنوان یک دختر مجرد حقوقی دارم که بعد از ازدواج از من سلب می‌شود. فکر کنید من الان می‌توانم به سفرهای خارجی بروم ولی هنگامی که ازدواج کنم حتما باید از شوهرم رضایتنامه داشته باشم. چرا وقتی وارد مرحله دیگری از زندگی شده‌ام و قاعدتا باید امتیازاتی به دست بیاورم،‌ همان حقوقی که هنگام تجرد داشته‌ام را هم باید از دست بدهم؟

18، 23، 27، 33 و 37 ساله. نامشان را فرض کنید مینا،‌ الهام، منصوره، تبسم و رعنا. همگی مجرد و از طبقه متوسط. سوال‌های مشترکی که به آن پاسخ دادند درباره ازدواج بود. این که چقدر مشتاقند متاهل شوند، چه سختی‌هایی را به خاطر مجرد بودن تحمل می‌کنند، تجرد چه مزایایی برایشان دارد، دلایل علاقه یا بی‌علاقگی‌شان به ازدواج چیست و خلاصه‌ توصیفی از آنچه پشت سر گذاشته و پیش رو می‌بینند.

این گزارش، صرفا بخش‌هایی از حرف‌های چند نفر از مصاحبه‌شوندگان است. نیاز به توضیح ندارد که نظرات مختلفی درباره ازدواج وجود دارد و دختران زیادی هم هستند که به دلایل مختلف تمایل زیادی دارند ازدواج کنند حتی اگر مجبور شوند از بعضی خواسته‌هایشان بگذرند، اما در اینجا پاسخ‌هایی با نگاه‌های متفاوت‌تر آورده شده‌ تا شاید توجه بیشتر کارشناسان و مسئولان حوزه خانواده را به دلایل افزایش سن ازدواج و تجردگزینی جوانان جلب کند.

این هم بدیهی است که این گزارش می‌تواند ادامه داشته باشد، نظر خانواده‌ها، کارشناسان، افراد متاهل و پسرهای مجرد را هم شامل شود و با شنیدن حرف آنها،‌ دغدغه‌ها، تمایلات و مشکلاتشان در گزارشها و گفتگوهای دیگر، به ابعاد بیشتری از ماجرا دست پیدا کنیم.

مادرم تمام عمرش را کار کرد

مینای 18 ساله، منتظر نتایج کنکور است. می‌گوید مطمئن است در رشته دلخواهش پذیرفته می‌شود چون خیلی تلاش کرده و این روزها اصلا مگر ممکن است کسی دانشگاه نرود؟ سوالم را که می‌پرسم لبخندی می‌زند و می‌گوید: حالا که خیلی زود است. تمام دغدغه‌ام تا حالا کنکور بوده و اصلا به ازدواج فکر نکرده‌ام. و بعد از مکث کوتاهی اضافه می‌کند: راستش را هم بخواهید، به پسرها چندان اعتماد ندارم. اما اگر کسی باشد که بتوانم اعتماد کنم چرا که نه؟ هیچکدام از دوستهایم ازدواج نکرده‌اند، حتی نامزد هم ندارند و اینطوری من اولین عروس در جمع دوستانه‌مان می‌شوم که هیجان‌ بیشتری دارد.

در جواب این که منظورش از اعتماد چیست، می‌گوید: این که مرا نگذارد و برود سراغ خوشگذرانی خودش، این که قدر زحمت‌هایی که می‌کشم را بداند، این که وقتی دیگر جوان نبودم باز هم مرا دوست داشته باشد، بی‌وفایی نکند. من زندگی پدر و مادر خودم را دیده‌ام؛ سال‌ها سختی و اجاره‌نشینی. دیده‌ام که مادرم چطور خسته از سر کار برمی‌گشت و تازه مشغول کارهای خانه می‌شد. می‌بینم که حالا چطور پیر و تکیده شده است. حالا برادرم برای تحصیل به خارج از کشور رفته است. من هم که دیر یا زود ازدواج می‌کنم. می‌مانند مادر و پدرم.

مینا که می‌گوید مراقب است اوضاعش شبیه مادرش نشود، می‌گوید: پدر من مرد خوبی است و می‌دانم که هوای مادرم را دارد؛ اما خستگی و دردهای استخوانی و روحی مادرم را که نمی‌تواند درمان کند. آن روزهای سخت لازم بود به مادرم کمک کند. این مادرم بود که وقتی ما مشغول درس و بازی بودیم و پدرم تلویزیون می‌دید، در حال پخت و پز و جمع و جور کردن خانه بود. حتی بیشتر از مادران دوستانم که شاغل نبودند به اوضاع خانه رسیدگی می‌کرد. حالا که بزرگ شده‌ام می‌فهمم چرا. به خاطر حرف مردم؛ که نگویند شاغل است و به زندگی‌اش اهمیت نمی‌دهد. برای این که خلاء بیرون از خانه بودنش را پر کند. خواب و استراحت را به خودش حرام می‌کرد که مبادا هر کدام از ما کمبودی احساس کنیم.

می‌پرسم یعنی نمی‌خواهی شاغل باشی؟ نمی‌دانم، شاید هم بخواهم. ولی شاید اصلا بهتر است با یک نفر که پولدار باشد ازدواج کنم. چون اگر وضع مالی همسرم خوب باشد لازم نیست این همه کار کنم، یا می‌توانیم برای بزرگ کردن بچه‌ها و کارهای خانه یک نفر را استخدام کنیم، یا این که با همسرم شرط می‌کنم او هم کارهای خانه را انجام دهد؛ هرچه باشد، زندگی مشترک است دیگر. می‌دانم مثل مادرم آنقدر فداکار نیستم که زندگی‌ام را وقف دیگران کنم و بعد ببینم هرکس چطور راه خودش را می‌رود. به چروک صورتش که نگاه می‌کنم، هم قدردانم، هم از این آینده‌ می‌ترسم.

حقوقی که با ازدواج سلب می‌شود

الهام 23 سال دارد و دانشجوست. در دانشگاه آزاد، مهندسی شیمی می‌خواند. دنبال کار است اما فعلا شاغل نیست. وقتی می‌فهمد قرار است درباره تجرد و تاهل حرف بزنیم، تعجب می‌کند: این موضوع که دیگر حرف زدن ندارد،‌ این همه کارشناس درباره ازدواج حرف می‌زنند و نتیجه‌ای گرفته نمی‌شود، حالا با گفتگوی من و شما به چه نتیجه‌ای قرار است برسیم؟ با این حال به سوال‌هایم پاسخ می‌دهد.

از او می‌خواهم نظرش را درباره ازدواج بگوید: ببینید، من هم مثل هر دختر دیگری خواستگارانی داشته‌ام. اما چیزی که باعث شده به هیچکدام از آنها جواب مثبت ندهم، این است که با شرایط بعد از ازدواج مشکل دارم و فعلا تجرد را ترجیح می‌دهم.

درباره شرایط بعد از ازدواج، توضیح می‌دهد: منظورم این است که من الان به عنوان یک دختر مجرد حقوقی دارم که بعد از ازدواج از من سلب می‌شود. فکر کنید من الان می‌توانم به سفرهای خارجی بروم ولی هنگامی که ازدواج کنم حتما باید از شوهرم رضایتنامه داشته باشم. چرا وقتی وارد مرحله دیگری از زندگی شده‌ام و قاعدتا باید امتیازاتی به دست بیاورم،‌ همان حقوقی که هنگام تجرد داشته‌ام را هم باید از دست بدهم؟ مشکلات حق تحصیل، حق اشتغال، حق طلاق و … را هم که دیگر همه می‌دانند.

وقتی می‌گویم این حقوق را می‌توان جزو شروط ضمن عقد آورد، پاسخ می‌دهد: بله، اما همه پسرها که چنین شروطی را قبول نمی‌کنند. من با چند نفر از خواستگارانم درباره این مسائل حرف زده‌ام اما آنها به جای این که فکر کنند قرار است چیزی را امضا کنند که حقوق طبیعی مرا تضمین می‌کند، فکر می‌کردند در حال از دست دادن حقوقی هستند و به من امتیاز ویژه‌ای می‌دهند! تصور می‌کردند اگر از حق طلاق حرف می‌زنم یعنی اصلا آینده‌ای برای زندگی مشترک قائل نیستم و از همان اول زندگی دنبال جدا شدنم. اگر این موارد جزو قانون بود، آنها برای رعایت این اصول که ما را با هم برابر می‌کند، مردد نبودند و به نظرشان طبیعی می‌آمد، اما حالا که باید به دفتر ثبت اسناد رسمی بیایند و برگه‌ای را امضا کنند، فکر می‌کنند به آنها ظلم می‌شود!

الهام در پایان حرف‌هایش تاکید می‌کند: من به شدت اعتقاد دارم بعد از ازدواج هم لازم است حریم شخصی و استقلال فردی‌ زن و شوهر حفظ شود. با این حساب، ترجیح می‌دهم تا زمان پیدا شدن کسی که با این خواسته‌ها مخالفتی نداشته باشد،‌ مجرد بمانم. چرا خودم را در شرایطی قرار بدهم که اگر پشیمان شدم یا مشکلی پیش آمد، هیچ راه بازگشتی نداشته باشم؟ چرا خودم را گرفتار کنم؟

چرا دخترها خواستگاری نکنند؟

منصوره، شاغل است و 27 سال دارد. گرافیک خوانده و حالا در یک نشریه فعالیت دارد. می‌گوید حقوق خوبی می‌گیرد و از شرایط شغلی‌اش راضی است و همین را مقدمه‌ای می‌کند برای این که به این سوالم پاسخ بدهد که چرا تجرد؟ ببیند، من با یک موضوع فرهنگی که مختص جامعه ما هم نیست مشکل دارم و آن هم این است که چرا باید تنها پسرها به خواستگاری دخترها بروند؟ خیلی از دوستانم می‌گویند چرا ازدواج نکردی؟ خواستگار خوبی نداشتی؟ بگوییم فلانی بیاید خواستگاری؟ انگار همیشه بنا بر انتخاب شدن است. هیچکس نمی‌گوید به کسی علاقه داری؟ چرا به او پیشنهاد ازدواج نمی‌دهی؟

و سریع ادامه می‌دهد: بله می‌دانم که این موضوع می‌تواند به دلیل بار اقتصادی مساله ازدواج باشد و چون اغلب مردها هستند که وظیفه تامین معاش را به عهده دارند، باید در شرایطی باشند که بتوانند از پس هزینه زندگی متاهلی بربیایند. اما به این دقت کنید که در سال‌های اخیر معمولا هم زن و هم مرد شاغلند. با این وصف و تغییری که در وضعیت اقتصادی و اشتغال به وجود آمده، نباید در وضعیت فرهنگی دنبال تغییر باشیم؟ به عنوان مثال من خودم وضعیت مالی خوبی دارم و اگر همسرم هم شاغل باشد می‌توانیم یک زندگی را به خوبی اداره کنیم. پس چرا من نباید از همکارم که یک آقاست بخواهم ازدواج کنیم و تنها او این حق را دارد که از من خواستگاری کند؟

منصوره که می‌گوید در کنار گرافیک، مطالعات فرهنگی و اجتماعی دارد،‌ تاکید می‌کند: من فکر می‌کنم تا زمانی که در شکل‌های سنتی آشنایی، خواستگاری و ازدواج تغییری ایجاد نشود، پاسخی به نیازهای دختر و پسر امروزی داده نخواهد شد و اگر در برابر این تغییرات که با کمی کار فرهنگی، مطمئنا مورد پذیرش جامعه هم خواهد بود، مقاومت شود، اصل نهاد خانواده در معرض خطر قرار می‌گیرد.

از او می‌پرسم خودش از پسری خواستگاری کرده است؟ با سرش حرفم را تایید می‌کند که: بله من یک بار احساس کردم شخصی مناسب من است و به او پیشنهاد ازدواج دادم. اما او با این که فردی سنتی هم نبود این پیشنهاد را عجیب دانست و جواب رد داد. راستش را بخواهید، فکر می‌کنم از داشتن یک زن جسور و شجاع، ترسید. برای دوستانم که این موضوع را تعریف کردم،‌ منتظر یک بحران روحی بودند، در حالی که من به سادگی از کنار این موضوع گذشتم و گفتم: مگر پسرها فقط خواستگاری یک نفر می‌روند؟ مگر با اولین درخواست ازدواج، جواب مثبت می‌گیرند یا اگر کسی به خواستگاری‌شان جواب منفی داد افسرده می‌شوند؟

این همه طلاق، آدم را می‌ترساند

تبسم 33 ساله، یکی دیگر از افراد مجردی است که در این گزارش، گفته‌هایش را می‌خوانید. معلم است و در یک آموزشگاه زبان انگلیسی تدریس می‌کند. می‌گوید با ازدواج مشکلی ندارد و به نظرش دوران تاهل، بخش شیرینی از زندگی است؛ اما مشکل این است که بسیاری از پسرهای امروزی در انتخاب همسر دچار بحران شده‌اند.

تبسم به چند موردی که تاکنون به این مشکل برخورده اشاره می‌کند: همانطور که می‌دانید، هنوز در بیشتر خانواده‌ها فرزندان با معیارهای سنتی بزرگ می‌شوند در حالی که ارزش‌ها و هنجارهای جدیدی در جامعه به وجود آمده است. من نمی‌گویم کدام خوب و کدام بد است، اما آنچه دیده‌ام این است که بسیاری از جوان‌ها به خصوص پسرها دچار بحران شده‌اند و درباره این که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، سردرگمند. آنها از طرفی با حرف‌های خانواده مبنی بر انتخاب همسر به شکل سنتی و معرفی مادر و پدر مواجه می‌شوند و از طرف دیگر با فعالیت‌های اجتماعی و حضور در فضاهای تحصیلی و شغلی، به دخترانی برمی‌خورند که آنها را برای ازدواج مناسب می‌بینند. آنها از طرفی با آموزه‌هایی مبنی بر در خانه ماندن زن تربیت می‌شوند و از طرف دیگر می‌بینند زنانی که فعالیت‌های اجتماعی نداشته باشند نمی‌توانند همدم، همراه و همکلام خوبی برایشان باشند.

تبسم می‌گوید: این تربیت‌های دوگانه به این منجر می‌شود که در مواجهه با پسری که قصد ازدواج دارد، سردرگمی آنها به دختران هم سرایت کند و بی‌اعتمادی نسبت به تصمیم پسرها برای ازدواج شکل بگیرد؛ آنها یک روز از ما انتظار یک زن موفق و فعال اجتماعی بودن دارند و یک روز دیگر توقع دارند دستپختت به همان خوبی یک زن خانه‌دار باشد، یک روز می‌گویند هیچکس نباید مانع پیشرفت دیگری شود و روز دیگر می‌گویند وظیفه زن فقط این است که بنشیند خانه و بچه بزرگ کند، یک بار زنی با معیارهای گذشته را الگو قرار می‌دهند و یک بار زن موفق معاصری را در آن سوی دنیا.

و از این موضوع با عنوان یکی از مشکلات دوران گذار در جامعه یاد می‌کند: حالا که مسئولان خودشان هم به دوران گذار و پیامدهایش باور دارند و از آن سخن می‌گویند، بهتر است به جای این که صرفا حرف‌ها و توصیه‌های کلیشه‌ای انجام شود، همانقدر که برای ازدواج برنامه‌ریزی می‌کنند، به چگونگی پیداکردن همسر هم فکر کنند و در رسانه‌ها درباره این موضوع آُموزش داده شود. طلاق‌های رسمی و عاطفی که در اطرافیانمان می‌بینیم جدا نگران‌کننده است و مجردها را از شروع زندگی مشترک می‌ترساند. باید ریشه‌یابی شود این جدایی‌ها بیشتر به چه دلیل است؟ من فکر می‌کنم زن و مرد وضعیت اقتصادی همدیگر را که قبل از ازدواج می‌دانند و با اتفاق غیرقابل‌ پیش‌بینی روبه‌رو نمی‌شوند که ناگهان بخواهند جدا شوند، این فضای فکری و فرهنگی متفاوت آنهاست که مدتی بعد از ازدواج خودش را نشان می‌دهد و کار به جدایی می‌رسد.

از مجردها هم حمایت شود

رعنای 37 ساله؛ پرستار است. دو سال است از خانواده جدا شده و تنها زندگی می‌کند. از مشکلات زندگی مجردی که می‌پرسم، سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: اگر مسائل مالی و سختی‌ها و مشکلات عاطفی و فیزیکی را هم بتوان تحمل کرد، این نگاه مردم است که بیشتر از هر چیز یک دختر مجرد را آزار می‌دهد. تجربه به من یاد داده به جز تعداد کمی از دوستانم، زندگی مجردی‌ام را از بقیه پنهان کنم و طوری وانمود کنم که با خانواده‌ام زندگی می‌کنم.

تا می‌فهمند دختر مجردی هستی که مستقل شده‌ای و زندگی جداگانه‌ای را تشکیل داده‌ای،‌ برخوردها با تو عوض می‌شود؛ یا زیادی خشن می‌شوند یا زیادی مهربان! از همسایه و فامیل گرفته تا همکار و همکلاسی. سن و جنس و طبقه اجتماعی خاصی هم ندارد. هرکس به نوعی رفتارش عوض می‌شود. این که دختری بدون ازدواج از خانه پدری خارج شود هنوز در کشور ما چندان جا نیفتاده و تعداد کمی از افرادی که با آنها برخورد داشته‌ام، این مساله برایشان بغرنج نیست.

با او از آمارها و اظهارنظرهای کارشناسان که حرف می‌زنم، می‌گوید: مفهوم تجرد قطعی را قبول ندارم. همه جای دنیا را که نگاه کنید سن ازدواج افزایش پیدا کرده و افراد در سنین مختلف فرد مناسب خودشان را پیدا می‌کنند؛ پس این که یک نفر سنش از سن معمول افراد متاهل در یک جامعه بیشتر باشد به معنی تجرد قطعی و تا پایان عمر او نیست.

رعنا درباره دلایل ازدواج نکردن و جدایی از خانواده هم توضیح می‌دهد: دلایل زیادی باعث شد ازدواج نکنم؛ یکی از آنها این بود که هم خودم و هم خانواده‌ام اصرار داشتیم دوره لیسانس و فوق لیسانس تمام شود بنابراین در دوره دانشجویی برای این که مزاحمتی در راه تحصیلم پیش نیاید به خواستگارها جواب منفی می‌دادیم. بعد از آن هم سختگیری خانواده شروع شد. وقتی من راضی می‌شدم، خانواده‌ام راضی نمی‌شدند و هنگامی که آنها راضی بودند من تمایلی به زندگی با آن فرد نداشتم.

معیارهایی که در نظر داشتیم متفاوت بود. آنها به دنبال امنیت مالی و اقتصادی بودند و من دنبال داشتن نگاه مشترک به زندگی. تا این که دو سال پیش تصمیم گرفتم از خانواده جدا شوم و زندگی مستقلی را برای خودم تشکیل بدهم. پدر و مادرم ناراضی بودند اما وقتی دیدند مصمم هستم که خانه و زندگی جداگانه خودم را داشته باشم و از لحاظ مالی این توانایی را دارم، قبول کردند که دخترشان در خانه‌ای جداگانه اما نزدیک به آنها زندگی کند.

او می‌گوید: به هر حال من الان از وضعیت زندگی‌ام راضی هستم. نمی‌گویم احساس تنهایی نمی‌کنم، نمی‌گویم فکر کردن به آینده نگرانم نمی‌کند، نمی‌گویم گاهی دلم نمی‌خواهد یک رابطه عاطفی پایدار داشته باشم و مادر بودن را تجربه کنم. اینطور نیست. گاهی این احساس‌ها خیلی هم شدت می‌گیرد؛ ولی وقتی به زندگی بعضی از دوستانم نگاه می‌کنم که چطور بدون علاقه و تفاهم و فقط به خاطر فرار کردن از حرف مردم تن به زندگی مشترک داده‌اند و نارضایتی را در چشمشان می‌بینم، از تصمیمی که گرفته‌ام احساس رضایت می‌کنم.

رعنا در پایان حرف‌هایش می‌گوید: با نگاهی به جمعیت مجرد کشور، این تصمیم‌گیران هستند که باید برای مدیریت این شرایط وارد عرصه شوند. لازم است در عین حال که برای ازدواج و افزایش جمعیت، برنامه‌ریزی می‌کنند، به فکر جمعیت مجرد کشور هم باشند و آنها را به رسمیت بشناسند. من فکر می‌کنم کاری که دولت باید در شرایط فعلی انجام دهد، حمایت از افراد مجرد و بویژه با شرایطی که در آن هستیم حمایت از دختران مجرد است. آموزش‌های عمومی برای شیوه برخورد با قشر جوان مجرد و در نظر گرفتن حمایت‌هایی مانند حمایت‌های بیمه، مسکن، وام‌های ضروری و … می تواند کمی از سختی‌های افراد مجرد کم کند. هرچه باشد، ما هم حقی داریم.

خبرآنلاین

 

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اختلال در تکلم اطفال با این بیماری ها

اختلال در تکلم اطفال با این بیماری ها

Educate_Stuttering

شکاف کام در اطفال موجب بروز اختلال در تکلم آنان خواهد شد همچنین در بیماران مبتلا به اوتیسم هم نیاز به گفتار درمانی وجود دارد.

فریبا یادگاری با بیان اینکه گفتاردرمانی رشته‌ای تخصصی است که بر ارزیابی و درمان اختلالات گفتار، زبان و ارتباطی متمرکز است، اظهار داشت: اگر ارتباط را رد و بدل کردن پیام بین گیرنده و فرستنده در نظر بگیریم یکی از مهمترین ابزارهای ارتباطی مربوط به انسان‌ها زبان کلامی است که توسط آنها استفاده می‌شود و به واسطه آن افکار، احساسات و عقاید فرد انتقال می‌یابد.

این گفتاردرمانگر ادامه داد: زبان کلامی از تعدادی از اصوات تشکیل شده که در دستگاه دهانی و چهره‌ای تولید می‌شوند و به گوش شنونده می‌رسد. هر گونه اشکال یا نقص در دستگاه تولید گفتار می‌تواند به عنوان اختلال گفتار و زبان تلقی شود.

مدیر گروه آموزش گفتاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، گفت: گفتاردرمانی رشته‌ای است که با این آسیب‌ها سروکار دارد و آنها را شناسایی و تفکیک می‌کند همچنین ارائه راهکار درمانی برای غلبه با این آسیب‌ها جزو وظایفی است که گفتاردرمانی بر عهده دارد.

یادگاری تصریح کرد: گفتاردرمانی به سلامت گفتار، زبان و ارتباط در جامعه نیز توجه دارد بنابراین این رشته صرفاً به مسائل نقص گفتار و زبان نمی‌پردازد و برای ارتقای سلامت گفتار و زبان و پیشگیری از بروز مشکلات گفتاری می‌تواند راهکار ارائه کند و کمک‌کننده باشد.

این گفتاردرمانگر با اشاره به اینکه اختلالات گفتار و زبان می‌تواند در سنین کودکی یا بزرگسالی رخ دهند، اظهار داشت: اختلالات گفتاری در سنین رشد در کودکان یا در بزرگسالان بر اثر حوادث مختلف ایجاد می‌شود از جمله اختلالات رشدی گفتار و زبان می‌توان به لکنت، تأخیر رشد گفتار و زبان و اشکالات رشد گفتار در دوران رشد اشاره کرد.

وی ادامه داد: از جمله آسیب‌هایی که در بزرگسالان می‌تواند موجب نقص گفتاری شود می‌توان به بروز انواع اختلالات گفتار بر اثر  سکته‌ها یا ضربه‌های مغزی اشاره کرد که در این صورت فرد مبتلا با داشتن تجربه‌ای از کاربرد زبان در زندگی خود و پس از گذراندن دوره طبیعی از گفتار و زبان دچار از دست دادن یا اختلال در گفتار می‌شود.

رئیس انجمن علمی گفتاردرمانی ایران گفت: گفتاردرمانی با شناسایی به موقع و به هنگام مشکل می‌تواند به بهبودی نقص به وجود آمده کمک‌های مؤثری کند اکنون مسئله شناسایی و درمان زودهنگام اختلالات گفتار و زبان در کودکان بسیار اهمیت پیدا کرده است به نحوی که حتی کودکان نارس که در بخش‌های ویژه بیمارستان نگهداری می‌شوند می‌توانند از خدمات پیشگیرانه و مراقبتی گفتاردرمانی استفاده کند.

مدیر گروه آموزش گفتاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی گفتاردرمانی را اقدامی توانبخشی عنوان کرد که می‌تواند به مبتلایان به سندرم داون نیز کمک کند.

وی افزود: در مواقعی که کودکان با سندرم خاصی مانند سندرم داون متولد می‌شوند گفتاردرمانی می‌تواند از بدو تولد در زمره خدمت‌ دهندگان به کودک و خانواده باشد این رشته درمانی می‌تواند روش‌های ارتباطی صحیح را به والدین و کودک بیاموزد و از رشد عادات تغذیه‌ای و کلامی نادرست در کودک پیشگیری کند.

این گفتاردرمانگر خاطرنشان کرد: به این ترتیب گستره خدمات گفتاردرمانی و همچنین مشاوره‌های پیشگیرانه آن از بدو و حتی پیش از تولد مثلاً در مواردی که کودکان دچار شکاف کام هستند تا دوران بزرگسالی گسترده است.

فارس

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تقویت حافظه و بهبود کارایی آن

تقویت حافظه و بهبود کارایی آن

images.jpg563

با بکارگیری این موارد می توانید حافظه تان را قوی تر از قبل کنید و به بهبود آن کمک کنید.

دکتر اصغر شریفی، متخصص مغز و اعصاب در این باره می‌گوید: مغز برای عملکرد بهتر به اکسیژن و مواد غذایی ازجمله گلوکز نیاز اساسی دارد.ورزش یک راه خوب و آسان برای اکسیژن‌ رسانی به عضلات مغز است. در این میان هر نوع ورزشی بجز ورزش‌هایی که ضربه به سر وارد می‌کند، مفید است.

این عضو هیأت علمی دانشگاه می‌افزاید: پیاده‌روی به عنوان ورزش، روزانه حداقل 30 دقیقه با بالابردن ضربان قلب، سبب افزایش خون‌رسانی به مغز می‌شود و به بهتر شدن حافظه کمک می‌کند. به این ترتیب با افزایش جریان خون، مواد زائد نیز سریع‌تر از مغز خارج می‌شوند.

سیگار نکشید

به گفته این متخصص، استعمال سیگار می‌تواند از طریق تحریک گیرنده‌های نیکوتینی، باعث افزایش فعالیت مغز شود اما این نکته را فراموش نکنیم، سیگار باعث تنگی عروق و کاهش خون‌رسانی در بدن می‌شود و مواد سمی موجود در سیگار، اکسیژن خون را کم می‌کند. در طولانی‌مدت، رسیدن اکسیژن به مغز متوقف می‌شود و عملکرد حافظه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

طعم تلخ آلودگی هوا

آلودگی هوا نوعی استرس به بدن محسوب شده، باعث افزایش مواد سمی خون می‌شود. دکتر شریفی می‌گوید: منواکسید‌کربن تولید شده با اکسیژن خون ترکیب می‌شود و مواد سمی تولید می‌کند. این مواد با کاهش اکسیژن‌رسانی به مغز باعث کاهش حافظه می‌شود.

استرس را دور کنید

استرس یکی از عوامل مهمی است که عملکرد مغز را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در بعضی افراد استرس ناشی از حوادث بد و خوب، اثرات جبران‌ناپذیری بر مغز می‌گذارد. وی توصیه می‌کند بازی‌های رایانه ای و نگاه کردن به بازی‌های پر استرس برای افراد با ریسک بالا ممنوع است. نتایج تحقیقات نشان می‌دهد با عصبانیت و خشم، تعدادی از سلول‌های مغز از بین می‌رود و بر همین اساس به صورت ثانویه کاهش حافظه را در پی دارد.

مشغله فکری داشته باشید

مغز مانند یک عضله است. اگر از آن استفاده نشود، در طول زمان عملکردش ضعیف می‌شود. دکتر شریفی با اشاره به این‌که مشغله‌های فکری، جدول حل کردن و بازی شطرنج به‌طور طبیعی راه عصبی در مغز ایجاد می‌کند، می‌گوید: راه‌های عصبی به نوعی باعث بزرگ شدن مغز می‌شود. به‌طور مثال افراد اهل مطالعه، معمولا دیرتر از افراد بی‌سواد دچار بیماری آلزایمر و مشکلات حافظه می‌شوند.

منزوی شدن ممنوع

به گفته این متخصص، یکی از شگفتی‌های خلقت این است که ساخته‌های بشری در طولانی‌مدت فرسوده می‌شوند، اما ساخته‌های خداوند بر اثر استفاده، کارایی‌شان افزایش می‌یابد. مغز یکی از ارگان‌هایی است که با به‌کارگیری آن در فعالیت‌های روزانه، عملکردش بهتر می‌شود. منزوی‌شدن و کاهش رفتارهای اجتماعی عملکرد حافظه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

تغذیه مغز شما

رژیم‌های غذایی کم چرب موادغذایی سرشار از امگا3، میوه و سبزیجات بخصوص میوه‌هایی با پوست قرمز، ماهی و کندر نقش کلیدی در بهبود حافظه و یادگیری ایفا می‌کنند. به گفته این متخصص، استفاده از ظروف آلومینیومی برای پخت و پز باعث مشکل حافظه می‌شود. براساس نمونه‌برداری از مغز افراد مبتلا به بیماری آلزایمر، رسوب آلومینیوم در مغزشان بیشتر است. به همین دلیل می‌توان آلومینیوم را به‌عنوان یک ریسک فاکتور در نظر گرفت.

نتایج مطالعات نشان می‌دهد، مصرف سیب‌زمینی، کدو، کلم بروکلی، بامیه، کرفس، اسفناج، هویج، کلم، سویا، لوبیا سیاه، سفیدوقرمز، آجیل، دانه، پرتقال، زردآلو و توت و چای سبز در تقویت حافظه موثر است و به بهبود عملکرد مغز کمک می‌کند.

مسواک بزنید

باکتری‌های موجود در دهان می‌توانند مشکلاتی جدی برای سلامت ایجاد کند. نتایج بررسی‌های زیادی نشان می‌دهد بین سلامت نامناسب دهان و دندان و برخی بیماری‌ها ارتباط وجود دارد. این متخصص می‌گوید: مسواک زدن سبب کاهش رشد میکروب‌ها در دهان شده و با باقی ماندن آنها در دهان آنتی‌بادی ترشح می‌شود و روی مغز اثر می‌گذارد که این اثرات باعث کاهش حافظه می‌شود.

به‌طور کلی اگر موارد مختلفی را فراموش می‌کنید، در درجه اول بهتر است به پزشک مراجعه کنید تا بررسی‌های لازم صورت بگیرد. اگر به‌دلیل مشغله‌های روزمره‌تان حواس‌پرت شده‌اید، می‌توانید با تهیه فهرستی از وظایف، ملاقات و اتفاقات روزانه، بی‌نظمی فکری‌تان را تا حدودی بهبود ببخشید. تلاش برای نظم نسبی عملکرد حافظه را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نوعی تمرین محسوب می‌شود.

جام جم سرا

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دختران آسیب دیده جامعه

دختران آسیب دیده جامعه

emotional-problem

بهتر است حواسمان کمی هم به دخترانی که در جامعه جزو قشر آسیب پذیر بوده اند باشد و به زندگی و آینده آنان نیز اهمیت دهیم.

دخترانی که حتی پس از ترک اعتیاد یا آزادی از زندان نیز توسط خانواده هایشان، که خود یکی از عوامل گرایش آنها به بزهکاری یا اعتیاد بوده اند پذیرفته نمی شوند؛ از اجتماعی که خود زمینه ساز چنین آسیب هایی بوده رانده می شوند و در نهایت، رهاشده و بی پناه، راهی جز فروغلتیدن دوباره به پرتگاه تباهی و فحشا نمی یابند.فاطمه دانشور -عضوشورای اسلامی شهرتهران و بنیانگذار مؤسسه نیکوکاری مهرآفرین نوشت: امروز را روز دختر نام نهاده اند؛ روزی که به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س) به تکریم و بزرگداشت دختران این سرزمین اختصاص داده شده؛ دخترانی که مادران و زنانِ تصمیم سازِ فردا خواهند بود.

امروز در شرایطی که نقش زنان در اداره جامعه و خانواده، بسیار پررنگ تر و فعال تر از گذشته شده و درحالی که دختران سهم قابل توجهی از اشتغال و تحصیلات دانشگاهی را به خود اختصاص داده اند، متأسفانه هنوز و همچنان در گوشه و کنار این شهر، شاهد مواردی از خشونت خانگی، تبعیض های جنسیتی و سوءاستفاده از دختران هستیم. در بازدیدهایی که از مراکز درمان اعتیاد زنان و زندان زنان داشته ام، همچنین در بازدیدهای شبانه از محل تجمع زنان کارتن خواب، که در طول یک سال گذشته به تعدادشان افزوده شده، با دخترانی مواجه شده ام که در سنین نوجوانی و جوانی، به دلیل اعتیاد از خانه رانده شده و به وادی بزهکاری و فحشا فروافتاده اند. دخترانی که به دلیل زندگی در پایین ترین سطح فرهنگی و اقتصادی، نه تنها به خاطر دختر بودنشان هرگزمورد تکریم و تحسین قرار نگرفته اند که بالعکس، درست به همین دلیل، آماج تحقیر، خشونت و سرزنش بیشتری بوده اند.

دخترانی که حتی پس از ترک اعتیاد یا آزادی از زندان نیز توسط خانواده هایشان، که خود یکی از عوامل گرایش آنها به بزهکاری یا اعتیاد بوده اند پذیرفته نمی شوند؛ از اجتماعی که خود زمینه ساز چنین آسیب هایی بوده رانده می شوند و در نهایت، رهاشده و بی پناه، راهی جز فروغلتیدن دوباره به پرتگاه تباهی و فحشا نمی یابند. از آنجا که با بسیاری از این دختران گفت وگو کرده ام و از جزئیات زندگی شان مطلع ام، به جرأت می توانم بگویم که هیچ زن یا دختری هرگز و تا جایی که جبر اجتماعی و خانوادگی او را به این سمت سوق دهد، تن به اعتیاد، بزهکاری و فحشا نخواهد داد.

دختران به دلیل ساختار هورمونی و روانی، بسیار کمتر از پسران تمایل به خشونت، روابط آزاد یا سوءمصرف مواد مخدر و محرک دارند و اغلب به اجبار یا ترغیب دیگران به چنین وادی هایی کشیده می شوند. در زندان زنان جرایم آنها اغلب اتفاقی، از روی ناچاری یا به اجبار پدران و شوهران شان به وقوع پیوسته و در کمپ های ترک اعتیادشاهد تمایل بسیار بیشتر زنان به درمان و بازپروری هستیم. اما از آنجا که دختران به سبب جنسیت و ساختار فیزیکی شان، آسیب پذیرترند، برای حفظ و تداوم این انگیزه ها، نیاز به حمایت بیشتری دارند. چیزی که متأسفانه کمتر شاهد آن هستیم چرا که هنوز جامعه حاضر به پذیرش نفس وجود آسیب های اجتماعی در حوزه زنان نیست و همچنان گرایش به انکار و تکذیب در میان برخی مسئولان و مردم به چشم می خورد. باشد که روز دختر، سرآغازی برای نگاه دوباره به این بخش آسیب پذیر و شکننده جامعه باشد؛ چه در حوزه قانونگذاری و چه در حوزه اجرا، بیشتر هوای دختران را داشته باشیم.

همشهری آنلاین

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
free webpage counters